دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را

  کرونا به شخصیّت محبوب ما، دکتر خرّم‌دل هم رحم نیاورد و او را نیز آسمانی نمود. 

از صمیم قلب برای عروج ملکوتی دکتر اندوهناک و متأثّرم. با توجّه به ارتباطات خانوادگی و همسایگی چند ساله‌ی دیوار به دیوار با ایشان و ارجاع بازبینی کتاب الله به این‌جانب، قبل از تحویل به ناشر، توفیق یار بود که از فیض همراهی و البتّه شاگردی ایشان بهره ببرم.

پیچیده‌ترین راز هستی؛ یعنی مرگ از نظرگاه ما غایب است و در پرده! تا آن‌گاه که بی‌سر و صدا از راه می‌رسد و ناگهان عزیزی را با خود می‌برد و ما را در شوک از دست دادنش فرو می‌برد. 

 آغاز سفر غیبی دکتر، آن‌هم در روز عید سعید فطر، بر ما بسیار گران است.

   در حقیقت، مرگ پیوندی دو سویه با ما و عزیز سفرکرده‌ی ما دارد. یک سویه‌ی آن به دکتر برمی گردد که عیدانه‌ی ویژه‌ی الهی خویش را در روز عید فطر از خداوند مهربان دریافت کرده است، تا از هرگونه درد، رنج، تنگی نفس و دیگر رهاوردهای! کرونا خلاصی یابد و در عین تقرّب به خداوند جان، رهایی‌اش را جشن بگیرد که این رستگاری و تقرّب، شادمانی می‌طلبد، ولی در پیوند با ما و مخاطبان دکتر، این مرگ بسی تلخ و اندوهبار است.

 در رفتن دکتر ما بر فراق خودمان ناله سر می‌دهیم. در واقع ما برای خودمان مویه می‌کنیم. در حسرت گذشته‌ها و فقدان دکتر در زندگی خودمان پس از این دوران اندوهگین می‌شویم. این مرگ، می‌تواند بعضی‌ها را به یاد مرگ عزیزان در گذشته بیاندازد و بنابراین به دلیل همه‌ی این موارد دل ناآرام می‌گردد، سکون و قرار از دست داده و آشفته می‌شود. ما برای خودمان گریه می‌کنیم وگرنه او که نیازی به گریه‌ی ما ندارد، او وارهیده، او سال‌ها قبل در اوج استیصال از بیماری ریوی نابهنگامش در اوان ترجمه‌ی تفسیر «فی ظلال القرآن» با خواب رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله وسلّم - از خداوند منّان مهلت می‌گیرد تا کار نیمه تمامش را کامل نماید و ترجمه‌ی تفسیر سیّد را به سرانجام برساند. پس حالا که نه تنها ترجمه‌ی تفسیرش خاتمه یافته است و حتّی تفسیر عربی، فارسی و کردیش هم انتشار یافته است و حتّی ترجمه‌ی دوازده جلدی فقه مفصّلش هم تمام شده است، خدایش او را با ندای «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی ...» فرا خواند که وقت برگشتن به سوی جان جانان است، دیگر کاری نمانده است که بماند! باید برود که زندگی تازه‌تر و حیاتی طیّبه را تجربه کند، او هرچه زودتر باید عروجش را نظاره کند.

  افتخار آشنایی ام با دکتر به سی و اندی سال قبل برمی‌گردد. در این سالها با هر بار دیدار، بیشتر و بیشتر مجذوب ایشان می‌گشتم؛ شوخ‌طبعی، تواضع اعجاب‌انگیز، همدلی، شادی و انرژی‌بخشی و بی‌آلایشی ایشان، همگان را جذب شخصیّت والایش می‌کرد. دکتر منعطف، سیّال و پرجنب‌و‌جوش بود. در معیّت دکتر بودن هرگز آدمی را خسته نمی‌کرد. همیشه در حسرت آن بودی که ای کاش مجال بیشتری می‌بود و یک چند صباح دیگری فرصت می‌یافتی و می‌توانستی از محضرش بیشتر بهره‌مند شوی. در ایّام عید و مناسبتهای مختلف جهت دید و بازدید، مثل برق و باد می‌آمد و زود هم غیب می‌شد، تا وقتی تلف نکرده باشد.

   باید شهادت بدهم که چقدر آن رادمرد در ایمانش راسخ بود و تا چه اندازه متواضع و به چه میزان دوست‌داشتنی و انرژی‌بخش. او یک الگوی راستین بود که در وجودش صداقت، عمل‌گرایی، ایثار، بخشندگی، تواضع، حرکت، مهمان‌نوازی، نستوهی و خستگی‌ناپذیری، قلم‌زنی دائمی و التزام و اشتیاقش به حضور در مسجد را در عین مدیریت زمان، به عینه می‌توانستی ببینی.

 هرگز امامت نمازهای صبحشان در مسجد سیّد قطب سنندج پیش از آمدن مرحوم ماموستا شیخ‌الاسلام و یا در غیاب وی را فراموش نمی کنم که همواره آیات آغازین سوره‌ی حج ّرا ترنّم می‌کرد. 

 در آخرین تماسی که با ایشان داشتم، از فضیلت نماز جماعت در مسجد می‌گفت و متأسّف بود که من در تهران از این نعمت محروم شده‌ام.

خدایش بیامرزد که نستوه و خستگی‌ناپذیر یا قلم می‌زد و یا در عبادت الهی، از خوان نعمتش بهره می‌برد و چنین بود که به راستی می‌توانستی بوی بهشت را از نفس مسیحایی آن مرد ربّانی استشمام کنی. 

از خداوند منّان می‌طلبم از خزانه‌ی کرمش دکتر را عیدانه‌ی مضاعف بخشد و ضمن مغفرت و بخشایش آن سفر کرده‌ی عزیز، علوّ درجاتش بخشد و به حاجیه فاطمه خانم، همسر بزرگوار آن مرحوم و فرزندان همیشه مایه‌ی افتخارشان، به‌ویژه دکتر ژیان و گل‌پر خانم صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید و ما را هم در همراهی با کاروان عباد صالح خود استقامت بخشد. 

آمین یا ربّ العالمین